تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

بررسی اندیشه‌ استاد حسن عباسی

آخرین نظرات
به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، حسن عباسی در مراسم رونمایی از کتاب « انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه» نوشته حجت الاسلام پناهیان که در تالار عمار جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد، به سخنرانی پرداخت.

متن سخنرانی وی به شرح ذیل است:

«مسئله انتظار در فلسفه های موضوعی در فلسفه امید مطرح می شود. این نوع فلسفه نگاهی منفی نسبت به امید بخشی در جامعه دارد. ارنست بلوخ که نسبت به امید بخشی در جامعه نگرشی منفی دارد، جایگاه ممتازی را در این نوع فلسفه داراست.

او تعبیری دارد ناظر بر آنکه فردی که سوار اسب است، یک چوب درازی در دست دارد و نوک چوب یک هویچ آویزان کرده است. آن استر برای رسیدن به هویچ حرکت می کند ولی به آن هویچ نمی رسد.
 
به دلیل آنکه اگر یک قدم بردارد، هویچ به همان نسبت دور خواهد شد؛ لذا نوعی امیدآفرینی کاذب وجود دارد که این امیدآفرینی کاذب امروز در مبانی فلسفی نکوهش شده است. به نوعی این نکته را رد می کند که دنبال هیچ نوع آیندۀ درخشانی نباشید. دنبال هیچ نوع تفکر بنیادین و الگوی جایگزین نسبت به وضع موجود نباشید.

حفظ وضع موجود خواسته لیبرالیسم است. تلقی اباحه گرایانه ایدئولوژی لیبرالیسم این است که وضع موجود را بچسبید، همین را حفظ کنید و دنبال ماوراء و ساختار متفاوتی نباشید.

ما متأسفانه در حوزۀ فلسفه امید و مقوله انتظار و موعودگرایی و نگاه به آینده، نه در فلسفه آینده شناسی مباحث نظری خوبی تولید کرده ایم، نه در مبحث خاص قرآنی عاقبت شناسی، کار تئوری درخوری انجام داده ایم که در شأن قرآن باشد و نه در حوزۀ انتظار کار مناسبی صورت داده ایم که در خور مقولۀ مهدویت باشد.

به هر جهت ما برای آیندۀ بشر و آیندۀ جهان در اسلام پیام داریم، اما اینکه جنبۀ آکادمیک به آن بدهیم و بن مایه ها را به شکلی تئوریزه کنیم که این خلاء فلسفی و حکمی را پر کند و آن ساز و کار را رقم بزند، انجام نشده است.

نگاه عمده شرق و غرب عالم به این مسئله اینگونه است که از عصر افلاطون یک امید و آینده ای را ترسیم کرده اند در قالب اتوپیا و مدینۀ فاضله. در دو – سه قرن آخیر تبدیل به آکرونیا شده است. پس ما یک ناکجا آباد داریم که از حیث مکان گمشده است و نمی دانیم کجا محقق می شود. یک موقعیت نازمانی نیز داریم که از حیث زمان نمی دانیم کی محقق می شود.

آکرونیا، زمان گمشده در آینده است، نمی دانیم چه زمانی است ولی جامعۀ بشری آنجا نجات پیدا می کند. اتوپیا، مدینۀ فاضله ای برای آینده ای که نمی دانیم کی محقق می شود است ولی یک جامعۀ گمشدۀ مکانی است. اما آکرونیا یک جامعۀ گمشدۀ زمانی است.

اگر فلسفه به مدینه فاضله رسید و به مدینۀ فاضله انجامید، آنجا طرح استراتژیک به وجود می آید. آنچه که منشا تحت علوم استراتژیک می شناسید، استمرار فلسفه است؛ مثل فیزیک که حتما یک عقبه ای مثل ریاضی نیاز دارد، اگر در فلسفه شما نتوانید در تفکر عقلانی به الگویی برای جامعه برسید اساسا شما به طرح استراتژیک نرسیدید و تفکر شما ابتر است. مثل ریاضی که هر موقع شما معادلات انتزاعی انجام بدهید، در فیزیک سپس در مکانیک متجلی و محقق نشود، انگار این اندیشه در همان انتزاع مانده است.

فیلسوفان در غرب تلاش کرده اند، خروجی اندیشه هایشان به مدلی برای ادارۀ جامعه برسد، به همین دو دسته رسیده است: یا اتوپیا یا آکرونیا. که دوران افلاطون از اتوپیای افلاطون شروع می شود و در دوره های اخیر با اتوپیای سرمانتس می میرد. به تک تک این مکاتبی  که شما تحت ایدئولوژی می شناسید، در واقع در تعویض استراتژیک، گفته می شود الگوهایی که یک فیلسوف در نهایت برای ادارۀ جامعه تبیین کرده و وعده به آیندۀ دور داده است.

این آینده ها از دید ارنست بلوخ یا منفی است یا مثبت. یا آنچه که مدینۀ فاضله و در واقع الگو و جامعه مطلوب نامیده می شود، همان هویچی است که از ریسمان آویزان شده و راکبان جامعه و حاکمان جامعه با این ترفند، آن جامعه را دچار افیون می کنند. افیون زدگی دچار نوعی وعده به آینده دادن است بدون آنکه تلاش مستمری برای تحقق آن صورت گیرد. به انسان ها می گویند، بنشینند و از انسان ها کولی می کشند و سواری می گیرند تا آیندۀ مطلوبی برای آنها رقم بزنند.

شرقی ها مدینه فاضله ندارند. فرد منجی را دنبال می کنند. مفهومی دارند به نام آواتار. حداقل در 10-15 سال اخیر زیاد این واژه را شنیدید. در سریال های متعدد، در فیلم های سینمایی. در فضای سایبر هم هر کس که کاراکتری برای خود می سازد، گفته می شود، آواتار ساخته است. آواتار در اندیشه بودیسم و هندوئیسم فرد ناجی است که هر 17 هزار سال یک بار در 11 موجود حلول می کند؛ ماهی، لاک پشت، جانوران مختلف و در یک انسان که آن انسان منجی می شود.

بنابراین در غرب عالم در فلسفه، به یک جامعه آرمانی در حوزۀ امیدبخشی حواله می دهند. در شرق عالم به یک انسان آرمانی که خواهد آمد ارجاع می دهند؛ یعنی یک آواتار. آنجا تلقی بر آن است که کسی باید خودش را لایق کند تا حلول در او صورت بگیرد و حقیقت در او متجلی شود.

ما در تلقی شیعه به طور مشخص هم در انتظار انسان منجی و هم در انتظار جامعۀ مورد نظر که تحت عنوان جامعۀ مهدوی است هستیم. در سال 1358-59 مقام معظم رهبری در اولین خطبه هایشان در نماز جمعۀ تهران از کلیدواژه های استراتژیک اولیه که به کار بردند، مفهوم جامعۀ مهدوی بود.

جامعه مهدوی از دید ما یک اتوپیا نیست. یک آکرونیا هم نیست. ما مفهومی به نام امام زمان را در تفکر فکری و حکمی خود دنبال می کنیم. اما این امام زمان ناظر به آکرونیایا زمان گمشده نیست. زیرا یا ما در زمانیم، یا با زمانیم یا بر زمانیم. امام زمان بر زمان است، یعنی در واقع محور زمان است. لذا در زمان تعریف نمی شود. این سازوکار یکی از جوانب جدی در مسئلۀ فیزیک دارد. دوستان زیادی در حال تحقیق هستند که ما این مبانی نظری مفهوم امام زمان را در فیزیک و در مفهوم ماوراء فیزیک بتوانیم تئوریزه کنیم.

ما نه جامعه مهدوی را یک اتوپیای گمشده می دانیم نه مفهوم امام زمان را یک زمان گمشده می بینیم. خیلی فراتر از این مسائل است. منجی کسی نیست که به نام آواتار قرار است حقیقتی در یک انسان زمینی متجلی شود و آن انسان همه بشریت را نجات دهد و همه هم بنشینند تا یک نفر خودش را لایق کند.

با این بن مایه که عقبه فکری، فلسفی و حکمی و عقبه تفکر استراتژیک، وقتی این دو ممزوج بشود، مقوله نظام آینده و جامعه آینده و انسان تراز آینده را تعریف می کند.
 
کتاب «انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه» که انتظار عامیانه را از انتظار عالمانه و انتظار عارفانه را از هر دو تفکیک می کند، تلاشی است حکمی، کلامی، فلسفی، جامعه شناختی و با رگه هایی از مباحث استراتژیک برای تبیین و ترسیم یک چنین سازوکاری.
 
به این معنا که اساسا اگر قرار باشد یک نفر همه را نجات بدهد، بدون اینکه ما کاری انجام دهیم، خوب چرا از اول رفت؟ چرا به غیبت کبری رفت؟ همان موقع مشکل بشریت را حل می کرد. چرا 500 سال پیش ظهور نفرمودند؟ اینها ناظر به یک دکترین مطلق قرآنی است که اساس جامعه شناسی انقلاب هاست.


هر چیزی که در قرآن با «إنَّ» شروع شود، دکترین است

«إنَّ الله لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتی یُغَیِّرُوا ما بِأنفُسِهِم». از اولین آیاتی است که در این کتاب به صراحت اشاره شده است که در هیچ قومی تغییری ایجاد نمی کنیم، مگر آنکه در خود این تغییر را صورت دهند.
 
ما با این آیه، مابه ازای علم جامعه شناسی، می توانیم یک علم جدید ایجاد کنیم؛ چون جامعه شناسی علم مطالعه فیزیک جامعه از حیث «هست» است. جامعه شناسی جامعه را از حیث «باید» مطالعه نمی کند. برای همین امروز در غرب گفته می شود که جامعه شناسی مرد.

چون جامعه شناسی جامعه را از حیث هست مطالعه می کند، مانند فیزیک. فیزیک عالم طبیعت را از حیث هست مطالعه می کند نه از حیث باید. تلاش نمی کند عالم را تغییر بدهد. نگاه می کند و می بیند که سیب افتاد، همان را تئوریزه می کنند و می شود قانونی به نام جاذبه. قرار نیست تغییری در عالم طبیعت صورت بدهد، البته با همین بن مایه ها، بشر طبیعت را نابود می کند.

جامعه شناسی هم مانند فیزیک است. بنیان گذاران جامعه شناسی در ابتدا، نام فیزیک طبیعت را برگزیده بودند؛ به این معنا که جامعه را تنها از حیث هست نگاه می کنند نه از حیث مطلوب و جامعه آینده و آرمانی مبتنی بر آیه «إنَّ الله لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتی یُغَیِّرُوا ما بِأنفُسِهِم» ما می توانیم یک دانشی داشته باشیم به نام دانش تغییر اجتماع که در طی تغییر عالم، جامعه و انسان و بقیه ساحت هاست.

از این منظر این تلقی که ما منتظر آمدن حضرت هستیم زیر سوال می رود. انتظار عامیانه و این جمله که «شاید این جمعه بیاید، شاید»، اگر قرار بود بدون آنکه ما آماده باشیم، بدون آنکه نقشی ایفا کنیم و مسئولیتی داشته باشیم، بیاید خوب از همان ابتدا حضرت می ماند و همه مسائل را حل می کرد.

ناظر بر این آیه ما باید در خود تغییر ایجاد کنیم و خود را لایق کنیم. پیرمردی در سال 1357 همراه تودۀ عظیم 36 میلیونی ملتی، یک قدم به سمت حضرت رفتند، نتیجه اش انقلاب اسلامی که آرزوی انبیاء و ائمه بود شد.

در جنوب لبنان سه – چهار هزار جوان، با سید حسن نصرالله یک قدم به سمت حضرت رفتند و این پیروزی و عزت عظیم شکل گرفت.
 
پس در واقع عملا حضرت منتظر صیرورت ماست. این صیرورت و شدن روح حاکم و ناظر به این آیه است که در این تغییر ما باید خودمان را لایق کنیم و به یک سطح قابل قبولی برسانیم اگر چنین اتفاقی افتاد، آن تلقی ارنست بلوخ در اینکه امیدی که مکاتب فلسفی می دهند یک امید واهی است، رنگ می بازد، اما همانطور که در این کتاب ملاحظه می کنید، در مرحله انتظار عارفانه، انتظار، انتظارِ کسی است که اولا در عرفان به معرفت و شناخت رسیده و بالاتر از آن شوق شهادت دارد.
 
مسئله اصلی او مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است. شما در هیچ یک از مکاتب انتظار و مکاتب امید در فلسفه امید امور ماوراء این عالم را نمی بینید.

از این جهت اولا انتظار فرج و ظهور با انتظار آمدن دو نوع نگاه است. در انتظار عامیانه ما گیر یک نکته هستیم، که چه کسی شبیه به سفیانی است یا امروز حضرت می آید یا فردا. این نگاه خطرناک است. این نگاه می گوید بنشینید یکی می آید تا شما را نجات دهد. نمی گوید حرکت کنید تا خود را لایق بستر سازی و هم رکابی حضرت کنید.

آنجایی که مارکس می گفت دین افیون ملت هاست، دینی را می گفت که مردم گناه می کردند، از راه دور برای پاپ نامه می فرستادند و گناهانشان خریده می شد. این دین حرکتی ایجاد نمی کرد.

اما دینی که به انسان تحرک اجتماعی می دهد، افیون توده ها نیست. در فلسفه امید، امیدآفرینی که به انسان بگوید شما بنشینید و سکون و رخوت به ارمغان بیاورد، این همان افیون توده هاست.

انتظار فعال یعنی انتظار عالمانه و عارفانه. نوعی از حرکت و امیدآفرینی است که توأم با حرکت، سیرورت و شدن فردی است که برای خود امید و تغییر ایجاد کرده و در جامعه هم تغییر ایجاد می کند. حال همه با هم زمینه ایجاد می کنند که خداوند از بیرون این افراد را تغییر دهد.

تغییر حتما یک امام و ولی می خواهد. یعنی تا ما خود را لایق نکنیم، خدا عنصر اصلی برای تغییر را بین ما نمی فرستد؛ لذا با چنین بن مایه ای نکته ای کلیدی که روح حاکم بر حجت الاسلام پناهیان است را باید بشناسیم. من در طول این  چند سالی که از نزدیک خدمت ایشان ارادت دارم و با دیدگاهشان آشنا هستم، پروژۀ شخص پناهیان را پروژۀ پایه و مرکزی این مقوله می دانم. حال پروژه این است.

یک سد می خواهد ساخته شود، پروژه سازنده و متخصص این رشته مشخص است. کار این فرد عینی و معلوم است. کسی که متخصص راه سازی است باید جاده ای بزند. کسی باید نیروگاه اتمی بسازد و ... .
 
در علوم انسانی نیز پروژۀ کسانی که کار علوم انسانی می کنند، باید مشخص باشد. مثلا هابر ماس می گوید، پروژۀ من این است که باید مدرنیته را تمام کنم. هر کس در علوم انسانی یک پروژه ای دارد و اگر کسی پروژه ای نداشت حرف زدن او در علوم انسانی بیهوده است. می خواهید بفهمید چه کسی در علوم انسانی عنصر تأثیرگذار است، ببینید پروژه اش چیست.

پروژۀ کلیدی و جوهر بر اساس نگاه پناهیان، مبنایی به نام ولایت. این ولایتی که اینجا می گوییم آن ولایتی است که در سورۀ بقره در آیت الکرسی می آید که ولایت عام است. همه انسان ها، ولایت پذیرند.

اصطلاح عامی در ایران جا افتاده که هر که ولایت پذیر است؛ یعنی طرفدار ولایت فقیه است، اما این یک فرض غلطی است. مفهوم ولایت، عام است. همه ولایت پذیرند؛ زیرا انسان حب می ورزد. انسان در لایه دوم وجودش، یعنی شقاف، ظرفیت حب و بغض دارد. زمانی که حب و بغض می ورزد، پس ولایت و برائت دارد.
 
اگر این ولایت و برائت مدیریت نشود، عمدتا به دست طواغیت می افتد. «الله ولی الذین آمنوا» الله و ولی در این آیه مفرد می آید. سپس می فرماید، «یخرجهم من الظلمات الی النور» از ظلمات که متکثر است به نور که واحد در نظر می گیرد خارج «می کند».
 
اما متقابلا «و الذین کفرو»، کسانی که کفر ورزیدند، یک ولی ندارند. «اولیاءهم الطاغوت» ولی های متعدد دارند که طواغیت هستند. این طواغیت این فرد را از نور واحد به سمت ظلمات متکثر اخراج می کنند.

پروژه اصلی پناهیان آنگونه که در نوشتار و گفتار او کاملا ملموس است و به عنوان نخ تسبیح تفکر ایشان دیده می شود، یک نکته است: انسان ها به طور اعم ولایت پذیرند. این ولایت اگر مدیریت نشود، به دست طواغیت می افتد.
 
نزدیک ترین طاغوت ها به تعبیر مقام معظم رهبری، شهوت خود انسان، فرزند، زندگی، ماشین و ... است. این طواغیت متعدد و ظلمات متکثر که اطراف ما هستند، ما را زمین گیر کرده و بر ما حکومت می کنند. به هر چه که حب داشته باشیم بر ما ولایت می کنند.

اگر قرار بر این شد که ولایت ما به دست الله، رسول الله و اولوالامر باشد که از ظلمات متکثر ما را به سمت نور واحد هدایت کند، یک راه داریم. آن راه نیز این است که به تعبیر حافظ «خضر راه» داشته باشیم. حافظ می گوید: از خطر گمراهی بترس. گمراهی به عربی ضلالت می شود؛ پس اگر روبروی ضلالت، هدایت وجود داشته باشد و اگر می خواهیم به ظلمات نرسیم، خضر راه و ولی می خواهیم.

بنابراین ولایت یک مقوله عام است. هر لحظه بر ما به ما هو انسان ولایت هر طاغوتی مستولی می شود و حبی در ما ایجاد می کند که یک راه داریم که از این فرآیند نجات پیدا کنیم. مدیریت حب و بغض.

همه مقوله و مسئله اصلی و پروژۀ کلیدی پناهیان را اگر بشود در یک جمله بیان کرد، مدیریت حب و بغض است تا مدیریت ولایت رقم بخورد. با این خط و مشی که ولایت الله، رسول الله و اولوالامر محقق شود، نه ولایت طواغیت. همه درد بشر امروز این است. این پروژه یا در واقع ابر پروژه، ابر پروژه ای است که همه انگاره های دیگر را مثل همین کتاب را در همان ساختار باید مطالعه کنید.

انتظار نیز در همین چارچوب سنجش می شود. ما کاری تئوریک درخور و در شأن قرآن انجام نداده ایم. هر چه انجام شده را بگیرید نقطه صفر و محدود.

آنچه که در این کتاب رقم خورده گام های نخستینی است که باید انتظار را عقلانی کنیم. انتظار عامیانه را به انتظار عالمانه و عارفانه تبدیل کنیم که بیرون از این دنیا جدای از حیات دنیوی، حیات اخروی را نیز مد نظر داشته باشیم.

ناظر به چنین نگاهی، این مباحث تئوریک که باید در جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم، پایه تحصیل در دانشگاه های ما باشد. اگر ما رشته های دانشگاهی جدیدی ایجاد کردیم به متونی نیاز داریم. این مطالعه، ناظر به همان پروژه مرکزی، یعنی ولایت است. این انتظار باید منتج به یک حرکت کلیدی شود.

آن ولی کیست؟ آن فرد منجی برای ما، ولی است؛ صرفا یک آواتار نیست. برجسته شدن یک کلمه را باید نکته ای کلیدی در نظر بگیریم. آواتاری که در فضای سایبر اینقدر برجسته شده، تهاجمی به سمت مهدویت است؛ یعنی به انسان ها القا می کند شما خودتان آن مهدی و منجی بشریت هستید.

ما برای تئوریزه کردن آنچه که میراثی است که از دست انبیاء و ائمه و آنچه که در قرآن و روایات ما آمده، نیاز به کاری چنین جامع و مبسوط داشته ایم.

منتها این تمام حرف و مسئله نیست؛ معنایش این است که دوستان جوان به جای درست کردن سی دی و پیدا کردن مصداق سفیانی، کار نظری پایه انجام دهند.

ما در میدان فلسفه امید و انتظار با وجودی که بیشترین حرف را داریم، در آن فلسفه موضوعی هیچ حرفی و متنی مطرح نکرده ایم. حال خوشبختانه این متون اولیه، تولید شده است. ما در مورد اتوپیا سازی و آکرونیاسازی چرا جامعه مهدوی را تئوریزه نمی کنیم؟

آنها فرد آوارتار را مطرح می کنند، در حالی که به تعبیر مقام معظم رهبری، کسی که ما از او یاد می کنیم، انسانی مشخص است و پدر و مادرش نیز مشخص هستند. هویت و حقیقت دارد. این مطلب پاسخ هوشمندانه ای به مقوله آواتار بود. آواتار عقبه ندارد، در صورتی که ما می دانیم این فرد کیست. چرا او را تبیین عقلانی نکرده ایم؟ نه فقط حضرت صاحب را که بقیه معصومین را نیز تبیین نکرده ایم.

از این منظر و زاویه شناخت ابر پروژه پناهیان یک مدل و الگویی است برای دوستان جوانی که می خواهند کار فکری کنند. تکلیفشان را مشخص کنند که کجا می خواهند کار کنند. نکته بعد این است که مطالعات در راستای تکوین و تحقق آن کلان پروژه انجام شده است.

نکته سوم نیز آنکه خلایی در حوزۀ فلسفه امید و فلسفه انتظار از نظر تئوریک وجود دارد که باید تفکرات چپ و راست در آنجا مطالعه کنیم.

این مطلب را به عنوان یک نکته کلیدی برای طرح ریزی استراتژیک یک نظام در نظر داشته باشیم. به عنوان یک هشدار می گویم که اگر این دست مطالعات استمرار پیدا نکند، ما در عمل از جامعه جا می مانیم. همچنین اگر این خلاء را پر نکنیم، احتمال انحراف و شیوع خرافه جدی است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۸/۰۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">