"من مروارید می پرورانم!"

خلاصه ای از جلسه دوم از سلسله جلسات استراتژی برای کودکان با موضوع "من مروارید می پرورانم"

در رویکرد آیت مدار تلاش کردیم بگوییم که هر پدیده ای در عالم یک نشانی است.خدا برای اینکه با ما صحبت کند،واژه ها و مفاهیمی که بکار می برد همین اشیاء و پدیده ها و موجوداتی است که می بینید.

خدا یک بار کلامش را در قالب کتاب به پیامبر اسلام نازل می کند و یک بار از طریق پدیده های در عالم ،نشانی می دهد.ابتدا بشر از خط هیروگلیف،عین واقعیت را ترسیم می کرد. بعد آمد این را رمز و کد کرد در قالب حروف.امروز بشر دوباره رفته به سمت تصویر،و  تعین گرا شده است.

ایمان به آیات الهی جوری نیست که بشود توی کتاب آورد و همه اش را مصداق کرد.لحظه به لحظه در مقابل ما آیت وجود دارد اما ما نمی بینیم و درک نمی کنیم و گمراهیم.

کسی که آیت شناس است تخصصش زبان شناسی است و آن زبان خداست.یک حکیم، زبان خدا رابا فطرت خودش رمز گشایی می کند.

ویژگی های صدف

صدف نرم تن و دارای گوشت ژله ای است. از خانواده دو کفه ای ها که از ماده سختی شبیه لاک، حلزون یا لاک پشت ساخته شده که آن را حفاظت می کند .این جانور دارای عمر بسیار طولانی است پیرترین جانورانی که روی کره زمین زندگی می کنند از خانواده  صدف ها هستند که حدود 400 سال عمر دارند.

صدف در آب زندگی می کند. عموما بر روی مناطق صخره ای و در کنار کشتی های شکسته می چسبند. وقتی که در کف دریا بنشیند، سنگی به درون کفه هایش می نشیند و به طور سنتی تبدیل به مروارید می شود.

صدف

آیت صدف چیست؟

صدف آیت و نشانی است از سوی خدا برای این که به انسان بگوید باید مشکلاتی را که با آن ها روبرو است را  مصادره کند.یکی از راه های به استیصال و بن بست نرسیدن این است که هر تهدید و خطری که می آید را چطور باید مصادره کرد و استفاده بهینه از آن داشت.

در مباحث امنیتی اسکندر مقدونی وقتی که به ایران حمله کرد وقتی از ایران رفت لباس ایرانی به تن داشت.اسلام وقتی به مصر رفت زبان مصری ها را نابود کرد و زبان آن ها عربی شد اما اسلام وقتی به ایران آمد ما مسلمان شدیم اما زبان عربی را نگرفتیم.در زمان مغول ها هم با همان تهدید دور قبل مغولها مسلمان شدند و از ایران رفتند. در دوره اخیر هم صدام به ایران حمله کرد و از دفاع مقدس، گزاره بسیج شکل گرفت که در مواقع حساس تاثیرگذار بوده است. به این رویکرد در مکاتب امنیتی می گویند مکتب occasional یا اصالت موقعیت که جوانبی دارد و یک جنبه اش این است که شبیه صدف عمل می کند.

 

داستان

یک صدف زیبا نزدیک یک کشتی غرق شده ،کف دریا نشسته بود. این کشتی از سال های قبل اینجا بود. بدنه اش از صدف هایی که به آن چسبیده بودند پر شده بود.این صدف هنوز کوچک بود.نمی دانست که نباید روی شن های کف دریا بنشیند.البته به او گفته بودنا،اما او توجه نکرده بود.مدتی گذشت و صدف کوچولو که بیکار نشسته بود حوصله اش سر رفت.خمیازه ای کشید و دهانش موقع خمیازه کشیدن باز شد.موقعی که خمیازه اش تمام شد و دهانش را بست ناگهان احساس کرد که یه چیز سختی وارد دهانش شده و توی کفه پایینی اون نشسته. سنگین بود و خاکستری درست فهمیده بود یه سنگ کوچیک بود که جریان آب اونو وارد کفه های صدف کرده بود و  اگه صدف کف دریا نمی نشست، جریان آب این سنگ رو از کف دریا به حرکت درنمی آورد و ناگهان اونو وارد کفه های صدف کنه.

صدف کوچیک حالا دو تا مشکل داشت:یکی این که با این سنگ که وارد کفه اون شده بود چطور باید حرکت کنه، آخه این سنگ برای حیوان دریایی کوچیکی مثل این صدف زیادی سنگین بود. مشکل دوم اون بدتر بود:چون گوشت بدن صدف ژله ای و نرم است، ورود این سنگ مزاحم میتونه به اون صدمه بزنه و بدنش رو اذیت بکنه یا حتی اونو بکشه.خیلی ترسید حالا با این سنگ باید چیکار کنه؟چطور باید اونو از داخل کفه های خودش بیرون بندازه. نمی تونست فریاد بزنه و از کسی کمک بخواد فایده ای نداشت. بالاخره فکر کرد با ترسیدن نجات پیدا نمی کنه با ترسیدن به هیچی نمی رسه.باید یه راهی پیدا کنه تا خطر این سنگ رو کم کنه به خودش گفت حالا که نمیشه این سنگ رو بیرون کنم پس بهتره که اونو بشورمش که بدن کثیف اون به بدن حساس من صدمه نزنه آخه بدن اون سنگ خیلی کثیف بود.صدف تا این راه حل رو پیدا کرد از روغن داخل خودش به سمت سنگ خاکستری پاشید.هرچی این کارو بیشتر ادامه داد سنگه بیشتر تمیز شد.اما صدف به یه وسواس رسیده بود، هی به کارش ادامه داد، ادامه داد، انقدر از مایع روغنی بدن خودش به اون سنگ مزاحم پاشید که خسته شد به حال خستگی افتاد و آروم آروم خوابش برد. بعد از اینکه بیدار شد گیج و خواب آلود بود به یاد نداشت در حال انجام چه کاری بوده که خسته شده و به خواب رفته. ناگهان یه چیزی عجیب داخل کفه های خودش توجه اونو جلب کرد یه گلوله سفید نه نه به رنگ شیری! این چیه چقدر قشنگه آره این یه مرواریده! یه مروارید کوچولو مثل یه گلوله یا تیله درخشان ! خیلی هم زیبا بود. صدف همه ماجرا را به یاد آورد: یک سنگ وارد کفه اون شده بود اون مجبور شد از روغن داخل بدنش به اون بپاشه تا سنگ شسته شود که به بدنش صدمه نزند حالا فهمید چه اتفاقی افتاده این مروارید همان سنگ است اما چطور از یک سنگ بدقیافه و کثیف به یک مروارید زیبا تبدیل شده است. هان حالا فهمید! اون مایع روغنی که از خودش به سنگ پاشید اون سنگ رو گرد و صاف کرد و سنگ رو به رنگ سفید شیری درآورد. چقدر می درخشید چقدر زیبا بود این سنگ که به مروارید تبدیل شده بود دیگه بدن صدف را آزار نمی داد و مزاحمش نبود خیلی هم خوشحال بود که دیگه این مروارید زیبا کنارش در داخل صدف بود .صدف دیگه از او نمی ترسید و حالا یک دوست خوب داشت که خیلی خیلی زیبا بود. او حالا می دانست که هر سنگی که دشمن اوست را می تواند به مروارید تبدیل کند.مرواریدی که بعدا بچه های آدم ها اون رو برای هدیه جشن تولد یا روز مادر برای مادرانشون می خرند و وقتی که مادرا مروارید رو توی گردنبدشون قرار می دهند یا به گوشواره هایشان آویزان می کنند چقدر زیباتر می شوند.آیا مادرا می دونند که این هدیه چطور ساخته شده ؟آیا می دونند که یک صدف زیبا تلاش کرد تا یک سنگ بی ارزش رو به یک مروارید زیبا تبدیل کنه.نمی دونم شاید!

نتیجه گیری :

1.هرکدام از بچه ها خود مانند صدف هستند و این که بعد از دوران مدرسه تهدیدها به سراغ شان می آیند و بچه ها باید تهدید را تبدیل به مروارید کنند.

2.صدف دارای گوشت نرمی است و سنگ ممکن است که به او صدمه بزند و چون صدف نمی تواند این سنگ را بیرون بیاندازد باید از روغن درون خودش به سنگ بپاشد و این تهدید را از بین ببرد. 

3.ما در زندگی با سنگ هایی مواجه هستیم که به زندگی ما وارد می شوند. در زندگی انسان باید مشکل و سختی ها را تبدیل به مروارید کند .

4.بچه ها برای مادرشان گردنبندی با سنگ های بی ارزش نمی خرند. بچه ها برای مادرشان گردنبندی که با مروارید تزئین شده است می خرند. این سنگ ها نشانه ای از عمل زشت هستند و مروارید نشان و آیت عمل زیباست .

5.هرکدام از بچه ها صدفی هستند که باید مروارید بپرورانند. آیا در تمام صدف ها مروارید هست؟نه اینطور نیست. پس بچه ها برای ساخت مروارید باید شبیه یک صدف مروارید ساز عمل کنند و تهدید های بیرونی را تبدیل به مروارید کنند.

مروارید

منبع: تیتر یک