تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

تیتر یک - جایی برای پرواز اندیشه‌های خوب

بررسی اندیشه‌ استاد حسن عباسی

آخرین نظرات

سینمای استراتژیک- سریال 24(بخش سوم)

شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۳۰ ب.ظ

متن زیر قسمت سوم سخنرانی استاد حسن عباسی پیرامون تحلیلی بر سریال 24می‌باشد که در فرهنگسرای ارسباران تحت عنوان سلسله بحث‌هایی پیرامون نقد و تحلیل برفیلم‌ها و سریال‌های هالیوودی ایرادشده است.

همان طور که اشاره کردم، بیل گیتس، دیک چنی و رامسفلد به خصوص در سری چهارم از حامیان، سرمایه‌گذاران و کمک کننده‌های اصلی این فیلم بودند. در این فیلم شعاری نشان داده می‌شود که بسیار موذیانه انتخاب شده است. عرب‌ها متأثر از شعاری که در ایران گفته می‌شود: «مرگ بر آمریکا»، شعار «الموت الامریکا» می‌دادند. در این فیلم نوشته می‌شد: «الموت الامریکیین»، یعنی «مرگ بر آمریکایی‌ها» نه مرگ بر کشور آمریکا. در واقع این موضوع را القا کرده است که عرب‌ها و مسلمان‌ها می‌خواهند، مرگ نه بر آمریکا بلکه بر تک‌تک شما مردم.

سری پنجم خیلی ضعیف ساخته شده است. مشکلات جدی‌تر است و رئیس جمهور ضعیفی به نام لوگان بر آمریکا حکومت می‌کند. همسرش کسالت و بیماری دارد. ضعف این رئیس جمهور باعث می‌شود مشکلات عجیبی در آمریکا به وجود بیاید. مجدداً جک، آلمیدا و اُکنان وارد عمل می‌شوند و کار را پیگیری می‌کنند.

سری ششم قوی‌تر است. برادر پالمر، وین پالمر رئیس جمهور می‌شود و برای دومین بار رئیس جمهور سیاه‌پوستی روی کار می‌آید. در قسمت قبلی چینی‌ها جک را دزدیده و به چین برده بودند. این بار او را تحویل سی.تی.یو می‌دهند. سردسته تروریست‌ها که مسلمانی به نام فیاد است. طی یک عملیات تروریستی گروگانگیری می‌خواهد که 110 نفر زندانی آزاد شود. پالمر جوان مجبور می‌شود با آزاد شدن این زندانی‌ها موافقت کند. آنها از بین این 110 نفر یک نفر به نام حسین نمیر را می‌خواهند. حسین نمیر یک دانشمند هسته‌ای است. او را می‌برند تا برای آنها یکسری بمب‌ هسته‌ای چمدانی مربوط به شوروی ـ‌بمب‌های کوچکی که در چمدان است‌ـ را فعال کند. شوهر خواهر رئیس جمهور یک عرب تبار به نام ولید است. با توجه به شرایط موجود ولید را هم دستگیر می‌کنند. در این قسمت معلوم می‌شود پدر و برادر جک تروریست هستند. یعنی فساد از کاخ سفید تا خانه جک عینیت دارد. برادر و پدر جک سردسته یک گروه تروریست هستند و با مسلمان‌ها، فیاد، چینی‌ها و روس‌ها در ارتباط‌اند. بخشی از کشمکش فیلم در این قسمت حل می‌شود تا به نتیجه برسد. هر کشوری یک سفارتخانه در پایتخت و در شهرهای اصلی آن کشور کنسولگری دارد. جک به کنسولگری روسیه در لوس‌آنجلس که یکی از مهم‌ترین سفارتخانه‌ها در آن کشور محسوب می‌شود حمله می‌کند و سفیر آنها را دستگیر می‌کند و با شکنجه از او اعتراف می‌گیرد. نیروی دلتا، همان واحد ضد تروریسم آمریکایی‌هاست که به لانه جاسوسی ایران آمد تا عملیات روادگان انجام دهد که هفت هشت نفرشان طی قضایای به هم خوردن بالگردها کشته شدند. این نیرو در قسمت 14 سری 6، به کنسولگری روسیه حمله می‌کنند تا جک را نجات بدهند. در این درگیری مارکوف، سرکنسول روسیه کشته می‌شود.

خاطرتان هست که اینها همیشه در مسئله قضایای اشغال لانه جاسوسی آمریکا در ایران می‌گویند ایران برخلاف قوانین بین‌المللی این کار را کرده است. در سریال 24 در دو مرحله یکبار در سری 6 به کنسولگری روسیه حمله می‌کنند و سرکنسول روسیه، مارکوف کشته می‌شود و یکبار هم امریکایی‌ها حمله مسلحانه مستقیم به کنسولگری چین در لوس‌آنجلس می‌کنند و سرکنسول چین کشته می‌شود. اینکه عرض کردم وقتی پای خط قرمزهای امنیت ملی وسط می‌آید چیزی به نام معیارها، چهارچوب‌ها، قوانین و مقررات بین‌المللی موضوعیت ندارد در این فیلم کاملاً خود را نشان می‌دهد.

تروریست‌ها یک هواپیمای بدون سرنشین آر.کیو2 را که 400 مایل برد دارد به پرواز در می‌آورند تا بمب اتمی را به یکی از شهرهای آمریکا بزند که جک کنترل آن را به دست می‌گیرد و آن را روی پل سانفرانسیسکو می‌نشاند. معاون اول رئیس جمهور به زیردریایی‌ها دستور حمله اتمی به کشور سوریه را می‌دهد. اُکنان که حالا مدیر سی.تی.یو شده است تلفنی به جک می‌گوید: «جنگ جهانی سوم دارد آغاز می‌شود.» غربی‌ها حق ترسیدن را برای خود قائل‌اند.

یعنی اگر احساس کنند دارند تهدید می‌شوند حق دارند همه جای دنیا را با بالاترین سلاح‌هایی که دارند مورد هجوم قرار دهند، اما به کشورهای دیگر می‌گویند، شما اساساً حق ندارید حتی تکنولوژی صلح‌آمیز آن را داشته باشید.

اینکه می‌گوییم این سریال تصویر استراتژیک در ذهن مخاطب خود ایجاد می‌کند و نباید بگوییم این قبیل سریال‌ها برای سرگرمی نیست و اینکه بگویید هنر برای هنر است و این حرف‌های سیاسی چیست منظور این است. شما می‌بینید که حق ترسیدن را به مردم خودشان می‌دهند و به آنها القا می‌کند مردم نگران نباشید اگر قرار شد تعرضی به کشور صورت بگیرد، ما در این فیلم القا می‌کنیم که موشک‌های اتمی‌مان را به سمت کشورهای متعرض می‌گیریم و آنها را به سوی این کشورها روانه می‌کنیم تا از این قضایا حذر کنند. در این فیلم به خواست پالمر و با همکاری سفیر سوریه، ژنرال حبیب را در کشور سوریه دستگیر می‌کنند. بالاخره جک با چینی بر سر آن کیت بمب اتمی معامله می‌کند. چینی‌ها آن کیت را می‌خواهند. دختر وزیر دفاع که در سری قبلی دوست جک بود و با او همکاری می‌کرد، بعد از اینکه چینی‌ها جک را دستگیر می‌کنند و با خود به چین می‌برند، او هم به چین می‌رود. در چین او را هم دستگیر می‌کنند. در آنجا جک معامله‌ای انجام می‌دهد. کیت الکترونیکی بمب‌ها را به آنها می‌دهد تا آن دختر را آزاد کند.

از دید کاخ سفید این اقدام خودسرانه محسوب می‌شد. با او درگیر می‌شوند. چینی‌ها به لوس‌آنجلس می‌ریزند و سی.تی.یو را محاصره و تصرف می‌کنند. فعالیت‌های پدر جک و منشی معاون اول رئیس جمهور که با تروریست‌ها بودند و با آنها ارتباط داشتند، خنثی می‌شود و آنها نابود می‌شوند. در نهایت طبق معمول کار به خوبی و خوشی به پایان می‌رسد.

در ابتدای سری هفتم جک را به خاطر همه کارهایی که تا آن موقع انجام داده بود در دادگاه محاکمه می‌کنند. دادسرای نظامی آنها جلسه تشکیل داده است و جک را به جرم دخالت در همه چیز از جمله سیاست محاکمه می‌کنند. حالا آب‌ها از آسیاب افتاده و کشور امن و امان است و همه فراموش کرده‌اند که چه وقایعی رخ داده است و حالا قانون‌گرا شده‌اند و جک بائر را محاکمه می‌کنند. خانمی که افسر واحد ضد تروریسم در اف.بی.آی است سراسیمه وارد دادگاه می‌شود و همانجا حکم رسمی را نشان می‌دهد. وسط جلسه دادگاه بدون اینکه دادگاه تعطیل شود جک را با خود بیرون می‌آورد و همراه با او تا انتهای سری 7 اقدامات تروریستی را خنثی می‌کند. خانم رئیس جمهور کسی است که عرض کردم مرد بی‌عرضه‌ای به عنوان شوهر همراهش است و نمی‌تواند او را کمک کند. معاون اولش که مرد پخته‌تری است در اثر لجبازی‌های دخترش از کار بر کنار می‌شود. این خانم دست تنها می‌ماند. فساد دختر و همسرش باعث می‌شود نتواند کاخ سفید را اداره کند. جک درگیر اقدامات صحنه می‌شود. دوست جک، اکنان هم پیدایش شده است و در جایی عملیات استشهادی انجام می‌دهد و درون کاخ سفید کشته می‌شود. تونی آلمیدا از این برخوردها گله‌مند است که وقتی مشکل دارند آنها احضار و از وجودشان استفاده می‌کنند. زمانی هم که کارشان تمام می‌شود آنها را محاکمه می‌کنند. به همین دلیل تونی آلمیدا با تروریست‌ها زد و بند کرده است و با آنها همکاری می‌کند. به این ترتیب سریال وقایع پر کش و قوسی را دنبال و نهایتاً طبق معمول باز هم اقدامات تروریستی خنثی و مشکلات مرتفع می‌شود.

در سری هشتم که در حال ساخت است بعضی افراد را تکراری می‌بینیم. همان خانم رئیس جمهور را دوباره می‌بینیم. آن خانمی که افسر اف.بی.آی است در این عکس‌ها هست و در سری جدید کنار دست جک حضور دارد. ترکیب، ترکیب جدیدی است. دیگر خیلی از افراد قدیم سی.تی.یو در سری 8 نخواهند بود.

من خیلی سریع مؤلفه‌های استراتژیک سریال 24 را برمی‌شمرم تا ببینید به چه دلیل جهت‌گیری این فیلم استراتژیک است. اول این است که اتوکراسی را به بهترین نحو ممکن تبلیغ می‌کند. دوستان، شما مفهومی به نام بوروکراسی را در علم مدیریت شناخته‌اید. در مدیریت الگوی دیگری به نام اتوکراسی وجود دارد. بوروکراسی یعنی اینکه همه چیز باید مدرک، نامه، قانون و ضوابط داشته باشد. یک سیستم مدیریتی وجود دارد که به آن اتوکراسی گویند. اتوکراسی به معنی شایسته‌سالاری است. یعنی وقتی کسی روی کار آمد همه قوانین، مقررات و موارد دیگر را کنار بگذارد. این سیستم، سیستم بسیار پیچیده و پیشرفته‌ای است و به آنارشی و هرج و مرج میل می‌کند.

در این سریال آنچه که خیلی خوب نمایش داده می شود این است در جاهایی بوروکراسی کشور نمی‌تواند کشور را اداره کند و آقای جک بائر باید بیاید و همه این قواعد را کنار بگذارد و به روش خود امنیت را برقرار کند. آنچه از شخصیت جک بائر در ذهن شما نقش می‌بندد در علم مدیریت به آن شایسته‌‌سالاری یک اتوکرات می‌گویند. یعنی قوانین و مقررات را کنار می‌گذارد و هر طور که خودش بخواهد عمل می‌کند.

در ایران اصطلاحاً به آن نیروی خودسر می‌گویند که به دلیل خودسری‌اش محاکمه هم می‌شود. دومین مؤلفه، همان طور که در سریال اِی.بی.اس اشاره کردم اینجا هم نفی اعتماد به دیگران موضوعیت دارد. گفته می‌شود، در صحنه مأموریت به هیچ کس مبتنی بر همان خط قرمزهای امنیت ملی نباید اعتماد داشته باشی. القا می‌شود که هر فرد در صحنه مأموریت نباید به هیچ کس از خود رئیس جمهور تا مأموران سی.تی.یو اعتماد کند. چون ممکن است هر کدام به استخدام کسانی در آمده باشند که امنیت ملی را هدف گرفته‌اند.

در سری 1، والش افسر سی.آی.اِی رو به جک می گوید: «به هیچ کس حتی به افراد خودت اعتماد نکن.» سومین مؤلفه، تصویر استراتژیکی که از این فیلم در ذهن مخاطب نقش می‌بندد، در سری 1، القای ضرورت حضور یک سیاه‌پوست در کاخ سفید است. یعنی در سال 1380 به مردم آمریکا القا کرد که زمان آن رسیده است یک سیاه‌پوست رئیس جمهور آمریکا شود. همان سالی که بوش جمهوریخواه کاخ سفید را به دست گرفت.

وقایع 11 سپتامبر به وجود آمد وبه افغانستان و عراق و جاهای دیگر لشکرکشی کرد. در پارکینگ، وقتی آقای پالمر از ماشین پایین می‌آید، یک پسر سیاه‌پوست بزهکار در حال خرد کردن ماشین‌هاست و از راننده‌هایشان باج می‌گیرد. به پالمر که می‌رسد. به او می‌گوید که باج بدهد. سفیدپوستی که همراه پالمر بود به آن پسر می‌گوید: «این همان کاندیدای ریاست جمهوری است. حواست باشد.» پسر می‌گوید: «تو کاندیدای ریاست جمهوری هستیآقای رئیس جمهور می‌خواهی برای من چه کار کنی» یعنی وقتی رئیس جمهور شدی، برای من که سیاه‌پوست هستم می‌خواهی چه کار کنی؟ پالمر به او می‌گوید: «می‌بینی. مشکل شما همین است. شما می‌خواهید بقیه کارتان را انجام بدهند. خودتان می‌خواهید برای خودتان چه کار کنید؟ این را پاسخ بده.» در واقع به انسان سیاه‌پوست داخل خاک آمریکا القا می‌کند که خودتان کاری کنید. نخواهید کسی بیاید و کاری برایتان انجام بدهد.

رئیس ستاد انتخاباتی‌اش به نام مایک به پالمر می‌گوید: «از مدت‌ها پیش تا به حال تو مهم‌ترین کاندیدای ریاست جمهوری در کشور هستی. خوشایندت باشد یا نباشد، عادلانه باشد یا نباشد تو داری تاریخ‌ساز می‌شوی.» به این تصویر خوب توجه کنید. شعار انتخاباتی پالمر این است. این شعار بسیار حساسی است. خوب به این شعار توجه کنید و با وضعیتی که در کشور خودمان وجود دارد مقایسه کنید. در سخنرانی‌ای که در کالیفرنیا انجام می‌دهد‌ ـ‌این قسمت در سال 80 پخش شده است‌ـ می‌گوید: «رقابت انتخاباتی من بر پایه صداقت، مسئولیت و بالاتر از همه عزت انجام خواهد شد.» در سال 1380 فیلمی در آمریکا به نمایش در می‌آید که در آن یک سیاه‌پوست برای تغییر وارد عرصه می‌شود. در همه این 24 قسمت سریال القا می‌شود که مهم‌ترین اقدام او برای تغییر صداقت و نفی دروغگویی است. او می‌خواهد دروغگویی را از صحنه سیاست کشورش حذف کند. همسر، رئیس ستاد انتخاباتی و وکیلش یعنی سه نفر اصلی پیرامونش از او می‌خواهند که دروغ بگوید.

اگر سری اول این سریال را ببینید متوجه خواهید شد که این سه نفر مدام از پالمر می‌خواهند که دروغ بگوید، اما پالمر دروغ ممنوع را سرلوحه کار خود قرار می‌دهد. تغییر در نظر پالمر رفتن رئیس جمهور سفیدپوست و آمدن رئیس جمهور سیاه‌پوست نیست. بلکه تغییر از دروغ به صداقت با مردم است. شعاری که هفت سال بعد اوباما را به کاخ سفید رساند و در بعضی جوامع البته به شکل دیگر الگو برداری شد.

در قسمت دهم فصل نخست، پالمر برای سخنرانی انتخاباتی به مدرسه سیاه‌پوست‌ها رفته و با بچه‌های ابتدایی و راهنمایی کف زمین نشسته است. یک بچه مدرسه‌ای سیاه‌پوست به او می‌گوید: «پدرم معتقد است هیچ وقت یک سیاه‌پوست رئیس جمهور آمریکا نمی‌شود.» وقتی می‌خواهد جواب آن کودک را بدهد او را صدا می‌کنند. پالمر بلند می‌شود و ضمن بلند شدن به آن کودک می‌گوید: «من این را محقق می‌کنم. به پدرت بگو.» تصویرهایی که در فیلم ساخته می‌شود واقعاً حرفه‌ای است.

چهارمین نکته استراتژیک فیلم قدرت و ارزش‌های اخلاقی است. قدرت چگونه می‌تواند با ارزش‌های اخلاقی منظور شود. در قسمت 11 سری نخست، وکیل پالمر به او می‌گوید: «دیوید! قدرت بهایی دارد. همیشه باید این بها را بپردازی.» پالمر به او می‌گوید: «به من درس اجتماعی نده. من اجازه نمی‌دهم هر کس به هر شکلی به اسم کاندیداتوری من صدمه ببیند.» مثلاً قرار بوده است کسی را بکشند و از سر راه بردارند. وکیل پالمر می‌گوید: «قرار نیست تو اجازه چیزی را بدهی یا ندهی. تا الان این را متوجه نشدی؟ دیوید این آدم‌ها خیلی جدی‌اند(کسانی که پول می‌دهند تا او کاندیدای ریاست جمهوری شود). آنها این همه پول و وقت را روی تو نگذاشتند که حالا تو اوضاع را به هم بریزی. آنها برای کاری که باید انجام شود کسی را پیدا می‌کنند.» یعنی اگر تو نباشی شخص دیگری را پیدا می‌کنند. القای اینکه صاحبان قدرت و ثروت بالاخره کاندیدای خود را از صندوق رأی بیرون می‌آورند. پالمر به مخاطب تضمین می‌دهد که این طور نیست من همه اینها را کنار می‌زنم و خودم از صندوق رأی بیرون می‌آیم. پالمر به او می‌گوید: «باورم نمی‌شود تو یک زمانی برای من کار می‌کردی.» وکیلش می‌گوید: «من هیچ وقت برای تو کار نمی‌کردم. من و تو همیشه برای آنها کار می‌کردیم.» پالمر پاسخ می‌دهد: «تو شاید، اما من نه.» می‌بینیم پس از روی کار آمدن اوباما رئیس دفتر او را از اعضای آی.پک انتخاب می‌کنند. اعضای آی.پک همان لابی صهیونیست‌ها هستند. یعنی عناصر قدرت و ثروت او را بر سر کار آوردند و رئیس دفترش را هم خودشان انتخاب کردند.

کارل، وکیل پالمر در جای دیگر به او می‌گوید: «احمق نشو! هر موتوری اتلافی دارد. فیزیک وضعیت همین است.» در علم فیزیک، در موتور ماشین اتلاف انرژی وجود دارد. می‌گوید، اینکه آدم‌ها و منابع تلف می‌شوند نگران نباش. تو بعداً جامعه را می‌سازی. در علم مکانیک و فیزیک وضعیت این یک فرمول است. اتلافی را که صورت می‌گیرد بپذیر. پسر پالمر به دلیل اینکه یک سفید پوست به خواهرش تجاوز کرده او را کشته است. بقیه رد او را دنبال کرده‌اند که آن را رو کنند تا او به عنوان یک کاندیدا زمین بخورد. از وکیل پدرش نواری را ضبط می‌کنند که آنها رفته‌اند و آن پزشک را کشته‌اند. در این نوار پسر پالمر اعتراف می‌کند که آن پزشک را کشته است. این پسر پالمر را تهدید می‌کند که اگر تو هم این کار بکنی ما تو را هم می‌کشیم. پدرت باید رئیس جمهور شود و ثروتمندان می‌خواهند که تو کنار بروی. وقتی پالمر در جریان قرار می‌گیرد تصمیم می‌گیرد این نوار را علنی کند. آقای مایک، رئیس ستاد انتخاباتی‌ و همسرش مایل به سرپوش گذاشتن روی این قضیه‌اند. مایک می‌گوید: «این نوار چیزی نیست که بایگانی کردنش سخت باشد. جدا از این، این نوار یک برگ برنده است. وقتی به کاخ سفید بروی می‌تواند از تو محافظت کند.» پالمر می‌پرسد: «چطوری؟» مایک می‌گوید: «خب! به آن فکر کن. تو علیه بعضی از قوی‌ترین افراد این کشور مدرک داری. این‌طوری آنها نمی‌توانند تو را کنترل کنند.»

این گفتگوها در قسمت 18 سری اول آمده است. یعنی دستورالعمل دروغ و پنهان‌کاری این است که برگ برنده‌ای از آنها داشته باشی و به کاخ سفید بروی. هر وقت قدرتمندان غیررسمی بیرون از سیستم می‌خواستند تو را به عنوان رئیس جمهور کنترل کنند جوابشان بدهی.» در نهایت پالمر هیچ کدام از این حرف‌ها و دلایل را نپذیرفت و طی یک مصاحبه مطبوعاتی موضوع را این چنین به مردم گفت: «بخش عظیمی از حمایت‌های مالی رقابت انتخاباتی من از طرف یک گروه از تاجرانی است که همینجا در لوس‌آنجلس‌اند. هر رقابت انتخاباتی به همین حمایت‌های مالی تکیه می‌کند. ظاهراً در قضاوتم راجع به این سرمایه‌داران اشتباه می‌کردم. مهم‌تر اینکه آنها هم در مورد من اشتباه ‌کردند.» پس از مصاحبه همسرش به پالمر می‌گوید: «با این کاری که کردی 25 سال تلاشمان را برای رئیس جمهور شدن از بین بردی.» پالمر جواب می‌دهد: «شاید، ولی مردم آدم صادق را می‌خواهند.» بعد از اینکه پالمر مصاحبه مطبوعاتی را کرد و به مردم که چه اتفاقی در خانواده‌اش رخ داده است و از مردم معذرت‌خواهی کرد. مایک رئیس ستاد انتخاباتی پالمر با عجله پیش او آمد و گفت: «یک خبر خوش! فاکس نیوز یک نظر سنجی فوری کرده است. 83 درصد مردم با شیوه‌ای که تو اوضاع را کنترل کردی و صادقانه مسئله را به آنها اعلام کردی موافق بودند.» فاکس نیوز تلویزیون و رسانه جمهوریخواه‌هاست.

پالمر می‌گوید: «عالی است. خبری از ایمز و افرادش نشده؟» منظورش همان گروه سرمایه‌داران حامی پالمر بودند و قتل و... را رقم می‌زدند. مایک می‌گوید: «الان سر آنها شلوغ است. آنها دارند دنبال مخفیگاه و سوراخ موش می‌گردند.» پالمر به جمع اعضای ستاد انتخاباتی‌اش می‌رود و به آنها می‌گوید: «روز سختی بود. اما من مطمئن بودم صریح و صادق بودن کار درستی بود. مطمئنم همه چیز عادلانه تمام می‌شود.» صداقت این فرد در تمام چند قسمتی که به عنوان رئیس جمهور حضور دارد، آنچنان اثری بر ذهن شما می‌گذارد که مخاطب آمریکایی احساس می‌کند می‌تواند به این شخص اتکا و تکیه کند و کشور را به دست چنین شخصی بسپارد. تصویری که این فیلم ساخت، در ذهن بعضی از سیاستمداران داخلی در انتخابات ایران چنین تصویری را ایجاد کرده بود. کسانی که شعار مبارزه با دروغ و مواردی از این قبیل را مطرح کردند، این شعار را از این فیلم گرفته بودند. طوری که یکی از کاندیداها شعار تغییر را که از اوباما گرفته بود از این فیلم گرفته بود. گروه دیگر هم از این شعار که ما دروغ را کنار می‌زنیم و صداقت را به کار می‌بریم استفاده کرده بودند. یک سریال استراتژیک نه اینکه هشت سال پیش روی جامعه خود تأثیر می‌گذارد بلکه در جامعه دیگر منشاء اتفاقات و اقداماتی می‌شود که درک آنها بسیار مهم است. البته هر کس که خواست از این سریال‌ها اقتباس کند و الگو بگیرد باید هوشیارانه عمل کند. یعنی پالمر صادقانه همه آلودگی‌های دور و بر خود را کنار گذاشت تا نشان دهد به دنبال صداقت است. یعنی وقتی گفت من با دروغ مخالفم صادقانه آمده‌ام زنش را کنار گذاشت. بعد از اینکه رئیس جمهور شد با رئیس ستاد انتخاباتی‌اش برخورد می‌کند. وکیلش را کنار گذاشت. همه حامیان خود که ثروتمندان بودند کنار گذاشت. نمی‌شود ما همه افراد، عوامل قدرت و ثروت و... را دور و بر خود داشته باشیم و بعد بگوییم ما داریم با دروغ مبارزه می‌کنیم. این فیلم خیلی درس دارد. وقتی درباره اخلاق در سیاست صحبت می‌کنم می‌بینم این فیلم به چه زیبایی این موضوع را به تصویر کشیده است. کی می‌شود سینما و تلویزیون ما بتواند چنین فیلمی بسازد که نشان دهد پشت پرده سیاست در کشور ما در جناح‌های مختلف چیست و چه کسی صادقانه عمل می‌کند. اگر از این قبیل کارها اقتباس جعلی کنیم نتیجه آن همین چیزهایی می‌شود که تا به حال انجام شده است.

در قسمت 22 فصل نخست، وقتی پالمر پیروز شده است و سخنرانی پیروزی را انجام می‌دهد می‌گوید: «روزی که شروع کردیم گفتند که کشور آماده نیست. می‌گفتند نمی‌شود این کار را کرد. اما دیدیم که شد. حالا تمام شد و ما هنوز محکم ایستاده‌ایم. وقتی به عقب بنگریم می‌بینیم بخشی از تاریخ هستیم و اگر خدا بخواهد بچه‌ها و نوه‌هایمان سود بذرهایی را که ما الان می‌پاشیم درو خواهند کرد.» این یک رویکرد آینده شناخت است.

پنجمین نکته‌ استراتژیک در این فیلم، القای این موضوع است که زنان برای ریاست جمهوری ضعیف‌اند. در سری هفت، چهره‌ای از یک زن رئیس جمهور ارائه کرده است که در واقع خانم‌ها نمی‌توانند آمریکا را اداره کنند. عاجزند و مشکلات خاص خودشان را دارند. قبلاً اشاره کرده بود مردی مثل پالمر می‌گوید: «من وقتی نمی‌توانم خانه‌ام را اداره کنم چگونه می‌توانم کشورم را اداره کنم؟» و زنش را بیرون می‌کند. در اینجا می‌گوید، یک رئیس جمهور زن نمی‌تواند از محبتش به فرزند و شوهرش بزند و کشور را به خوبی اداره کند.

در سینما قیافه‌ها و کاراکترها بسیار مهم است. اگر شخصی دو چشمش درشت بود و از هم فاصله داشت، به او نقش یک آدم ابله را می‌دهند. اگر کسی چشم‌هایش ریز و به هم نزدیک بود و بین بینی‌اش تیغه باریکی بود نقش یک آدم موذی را به او می‌دهند. اینکه پیشانی‌اش کوتاه یا بلند باشد. غبغب داشته باشد یا نداشته باشد. هر کدام از این موارد در سینما تعریف خاص خود را دارد.

خانمی که نقش رئیس جمهور را ایفا می‌کند بلاهت از قیافه‌اش می‌بارد. قیافه‌اش از آن قیافه‌هایی است که خندیدن و ناراحتی‌اش معلوم نیست. بعضی افراد نیمی از صورتشان یک حالت و نیمی دیگر حالت دیگری دارد. وقتی بخشی از صورتشان می‌شکند شما احساس می‌کنید که دارند می‌خندند. در صورتی که ناراحت است، ولی وضعیت صورتش این طوری است. نرفتند پوست صورتشان را بکشند تا درست شود. با مشاهده قیافه این خانم شما متوجه نمی‌شوید در حال حاضر این خانم جدی یا در حال شوخی یا ناراحت و متأثر است. در واقع به مخاطب این طور القا کرده است که یک رئیس جمهور زن نمی‌تواند آمریکا را اداره کند.

همزمان با پخش سری هفتم، انتخابات ریاست جمهوری در حال برگزاری و خانم هیلاری کلینتون نامزد ریاست جمهوری بود. خانم کلینتون و آقای اوباما از حزب دموکرات و آقای مک‌کین از حزب جمهوریخواه بودند. این القا درون مناسبات حزبی که ای مردم شما برای اولین بار به دنبال رئیس جمهور زن نباشید بلکه به دنبال یک رئیس جمهور سیاه‌پوست باشید. همان نقشی که سریال 24 برای روی کار آمدن آقای اوباما تصویرسازی کرد، علیه خانم کلینتون ایفا کرد. وقتی سری هفت این سریال را می‌بینید، مشاهده می‌کنید نوع آرایش موی این خانم، مشابه آرایش موی خانم کلینتون است. گرد بودن صورت و حتی بعضی عکس‌العمل‌های او کاملاً کپی‌سازی شده است. این سریال می‌تواند نوعی حمله تبلیغاتی به خانم کلینتون ارزیابی شود.

ششمین مؤلفه استراتژیکی این فیلم القای وقوع واقعه تروریستی اتمی در خاک آمریکا و درگیری اتمی با خاورمیانه همزمان با رفتن یک رئیس جمهور سیاه‌پوست به کاخ سفید است. به نظر شما تا چه حد این آینده‌نگری موضوعیت دارد. آقای پالمر رئیس جمهور شد. چند وقت بعد مسلمان‌ها قصد داشتند یک بمب اتمی در لوس‌آنجلس منفجر کنند. به نظر شما اینکه می‌گویند سال 2010 یا 2011 اتفاق خاصی خواهد افتاد غیر از این است که چنین القائاتی در سری دوم نشان داده‌اند. پالمر رئیس جمهور است و با توجه به روحیه صداقت‌گرا نمی‌خواهد دست به حمله اتمی به کشوری بزند و کشوری را تنبیه کند که چرا تروریست‌های آنها آمدند و در خاک آمریکا بمب‌گذاری کرده‌اند. این القا یکی از تصاویر استراتژیکی است که در ذهن مخاطب آمریکایی و بقیه جاهای جهان نشسته است.

نوع روی کار آمدن رئیس جمهور سیاه‌پوست و وقایعی که در زمان ریاست جمهوری او رخ می‌دهد یکی دیگر از این نکات است. هفتمین نکته در حوزه تفکر استراتژیک القای تروریسم اسلامی و مسلمانان تروریسم است. از هفت سری پخش شده پنج مورد مستقیماً تروریسم مسلمان بوده‌اند. به خصوص در فصل‌‌های 2، 4، 5 و 6 مسلمانان در لبه تیغ اتهام هستند. در سری 6 به کرّات عبارت مسلمانان تروریسم به کار می‌رود. در این فصل زن مسلمانی به نام نادیا که یک عرب تبار است در سی.تی.یو کار می‌کند. او یکی از کسانی است که پشت کامپیوتر کار می‌کند. همکارش به جرم مسلمان بودن او را غیر قابل اعتماد می‌داند. در جایی به نادیا هشدار می‌دهد، «این کشور الان توسط تروریست‌های مسلمان زیر حمله است.» لذا معتقدیم به ساختمان سی.تی.یو کسی آمده که دشمن است. آن هم کسی نیست جز تو که مسلمانی. البته نادیا به او جواب می‌دهد: «تو نژادپرست نیستی. تو سادیستی.»

این جمله را در دهان نادیا گذاشته‌اند تا از یک چیزی فرار کنند. اگر کسی علیه یهود حرفی بزند به او می‌گویند آنتی سمیتیسم، آنتی ژودائیسم یعنی یهودستیزی، سامی ستیزی، اما وقتی علیه اسلام حرفی زده می‌شود گفته می‌شود اسلام فوبیا، یعنی اسلام هراسی. به این معنی که اسلام یک پدیده هرسناک است اگر چیزی گفته می‌شود درباره هراس از اسلام است نه آنتی اسلامیسم. یعنی اگر او می‌خواست به عنوان یک مسلمان جواب بدهد نباید می‌گفت، تو نژاد پرست نیستی. تو سادیستی. بلکه باید می‌گفت، تو آنتی اسلامیستی. در واقع خیلی راحت این مفاهیم را منحرف می‌کنند.

یک هنرپیشه زن ایرانی‌تبار در مصاحبه‌ای می‌گوید: «فراموش نکنید که درست است که همه مسلمان‌ها تروریست نیستند، اما متأسفانه همه تروریست‌ها مسلمان بودند.» نمی‌توانم درک کنم کسانی که شاکی‌اند این گونه سریال‌ها مثل 24 که بعد از 11 سپتامبر ساخته شده‌اند، محصولات پس از 11 سپتامبرند. همان طور که جیمز باند محصول جنگ سرد بود.

هشتمین مؤلفه حمله به سفارتخانه‌های روسیه و چین در آمریکاست. وقتی خط قرمز امنیت ملی در میان باشد حمله به سفارتخانه‌های ابر قدرت هم طبیعی است. این پاسخ به آن نکته‌ای است که همیشه می‌گویند ایران اقدام غیرقانونی انجام داده است. نهمین مسئله، نفوذی‌ها در کاخ سفید و سی.تی.یو هستند. در واقع پیام فیلم این است که خودی‌ها هستند که کار دشمن را تسهیل می‌کنند و پیش می‌برند. کار مقابله را خنثی می‌کنند. یعنی فساد سیاسی و امنیتی زمینه تهدید است. دهمین تصویری که ایجاد می‌شود این است که مدیریت همه از کاخ سفید تا کف جامعه مدیریت بحران است. همه در شرایط بحران جامعه را اداره می‌کنند. یازدهمین تصویری که ساخته می‌شود این است که جامعه و کشور مدام در حال تهدید تکنولوژیکی است. یعنی بشر و تمدن بشری اسیر تکنولوژی شده و هر روز در حال تهدید از سوی آن است. دوازدهمین تصویری که وجود دارد این است که همه جک ایثارگر را تحسین می‌کنند، اما کسی دوست ندارد به جای جک باشد. شما وقتی هفت سری 24 را می‌بینید دوست ندارید به جای جک باشید. در حالی که همه او را تحسین می‌کنند. چون او یک قهرمان و ناجی است، اما هیچ کس نمی‌خواهد مثل یک آدم اتوکرات که همه قوانین را در هم می‌نوردد و جامعه را نجات می‌دهد آنگاه با قوانین همان جامعه او را محاکمه می‌کنند. این القا کاملاً انجام می‌شود. در واقع جک قهرمان‌سازی و الگوسازی نمی‌شود که فردا همه نوجوان‌های آمریکایی و همه جوانان سراسر دنیا مثل جک عمل کنند. همه جک را دوست دارند، ولی کسی نمی‌خواهد مثل او قانون گریز باشد. سیزدهمین تصویر در این مسیر این است که دستیار رئیس جمهور در سری 3 در تماس با مدیر سی.تی.یو یعنی آلمیدا می‌گوید: «محکم ایستادن در برابر خواسته‌های تروریستی جزو سیاست‌های اساسی ایالات متحده است.» ببینید سیاست‌های کلان نظامشان را در قالب مباحثی که مسئولین کشور در این فیلم مطرح می‌کنند ارائه می‌کنند. در ادامه گفته مذکور می‌گوید: «من رئیس جمهور را می‌شناسم. او تروریست زندانی سالازار را آزاد نخواهد کرد. برادرش هر تهدیدی که می‌خواهد بکند.» چون برادرش تهدید کرده بود کل لوس‌آنجلس را به آن ویروس آلوده می‌کند. اینکه آنها در برابر خواسته‌های تروریستی مقابله و مقاومت می‌کنند و جزو سیاست‌های اصلی‌شان است، یک پیام به گروه‌های تروریستی است که وقتی این فیلم را می‌بینند بدانند که آمریکا کوتاه نمی‌آید. چهاردهمین تصویر استراتژیکی که در ذهن ساخته می‌شود این است که سرمایه انسانی آنها در بحران چقدر مهم است.

در قسمت 4 که جک معتاد شده است. آن خانم دکتر بیولوژیست که جک را معاینه می‌کند. پس از اینکه متوجه می‌شود که جک معتاد است به او می‌گوید: «من دارم این ریسک را می‌کنم که تو بیشتر از اینکه یک مسئول باشی یک سرمایه باارزشی. خواهش می‌کنم این را خراب نکن.» القا می‌کند چنین افرادی سرمایه آن نظام تمدنی‌اند. خیلی هم به جا این حرف را می‌زند. یعنی به او می‌گوید، تو مال خودت نیستی اجازه بده ما در ترک اعتیاد به تو کمک کنیم. تو الان در این صحنه مؤثری. تصویر پانزدهم این است که پالمر می‌گوید: «من چهار سال در این مقامم. به سختی یاد گرفتم که هیچ امر مطلقی وجود ندارد. بعضی وقت‌ها مجبوری سازش کنی. مردم آمریکا اگر دیدید احیاناً رهبران کشورتان جایی سازش کرده‌اند حاصل این است که هیچ امر مطلقی در اداره جامعه وجود ندارد.» آن شخصی که کوتاه نمی‌آمد حالا در سری 3 مستقیماً چنین جمله‌ای را می‌گوید. در این فیلم از بازدارندگی امنیتی تصویر بسیار مهمی ارائه می‌شود. یعنی اگر دولت آمریکا می‌خواست بازدارندگی امنیتی انجام دهد تا اقدامات تروریستی در سرزمینش صورت نگیرد این قدر که این فیلم در جهان مؤثر بوده هیچ چیز دیگر تا این حد مؤثر نبوده است. روش بازدارندگی امنیتی آنها در سه لایه بوده است. این فیلم تحذیری برای 1) تروریست‌ها و 2) دولت‌های متخاصم است. در این فیلم بعضی از مقامات پایین‌تر از رئیس جمهور تصمیم می‌گیرند هر کشوری که آنها را تهدید کرده است با سلاح اتمی آنها را بکویند. یعنی دولتمردان دولت‌های متخاصم که این فیلم را ببینند، بر حذر می‌شوند که مبادا به خاک آمریکا تعرض کنید یا از سرزمینتان تروریست‌ها به خاک آمریکا نفوذ کنند. 3) بهره‌گیری از مکتب امنیتی خاص آمریکایی‌ها یعنی نابودی تهدید در بیرون و تبدیل تهدید به فرصت است. امتیاز ویژه این سریال به عنوان تصویر هفدهم القای مدیریت استراتژیک است. دوستان به این جمله با دقت عنایت کنند به خصوص به درد دوستان جوان برای زندگی آینده‌شان می‌خورد. نمایش همزمان مشکلات و مسائل به ظاهر مستقل یعنی در فیلم اتفاقاتی مستقل و تک‌تک می‌افتد، اما یا به هم مرتبط‌اند یا روی هم تأثیر می‌گذارند. چگونگی مدیریت بر این مسائل به طور همزمان و تبیین میزان سینرژی تصمیم‌ها و رفتارها نه با مدیریت واحد و همزمان از یک مرجع بلکه با مدیریت پراکنده یکی از ویژگی‌هایی است که در این فیلم نشان داده شده است. اینکه وقایع ملی را چگونه باید اداره کرد. این برای مطالعات دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد و دکترای مدیریت استراتژیک یک مورد مطالعاتی استثنایی است. بند هجدهم این است که چگونه روند نیل به قدرت و حفظ تعادل سیستم صورت می‌گیرد. دو گزاره است. اولی روح حاکم بر سیاست، ایدئولوژی ماکیاولیسم هدف وسیله را توجیه می‌کند.

در روح حاکم بر تصمیم‌ها جامعه امنیتی و اطلاعاتی این کار را انجام می‌دهد. در این فیلم نکات متعددی وجود دارد که می‌توان به صورت گسترده و مبسوط راجع به آن بحث کرد که من از آن می‌گذرم. آنچه که عینیت دارد این است که این سریال تراز حکومت‌داری و حفظ تعادل یک جامعه را به طرز چشم‌گیری نشان می‌دهد. وقتی امنیت اصل باشد مشکل آغاز می‌شود. مسئله دستگاه امنیتی حفظ وضع موجود است. این خیلی مهم است. دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی که با مدیریت بحران سر و کار دارند معتقدند وضع موجود وضع خوبی است. مثلاً وضع تهران را ببینید گرانی، بیکاری، فقر، آلودگی هوا و مشکلات متعدد داریم. حالا اگر کسی در گوشه‌‌ای بمب بگذارد سیستم اطلاعاتی در صدد برمی‌آید این خطر را رفع کند. این کار بسیار باارزشی است. اما اینکه وضعیت از حالت اولیه خراب‌تر می‌‌شود و شما دوباره آن را به وضعیت موجود بر می‌گردانید این حرکت رو به جلو نیست. یعنی برگشتن به وضع موجود است. متأسفانه القایی که این فیلم‌ها می‌کنند این است که بهترین کار حفظ وضع موجود است. فرض می‌کنیم توانستیم بمبی را که در تهران بوده است خنثی کنیم، حالا آلودگی هوا، کنترل ترافیک، مسئله گرانی، بیکاری و مسکن را چه کار کنیم. هیچ وقت فیلم 24 حرکت ایجابی را به شما نشان نمی‌دهد. نمی‌گوید وضع آمریکای امروز این است می‌خواهیم آن را جلوتر ببریم تا بهتر شود بلکه می‌گوید وضع جامعه آمریکا به بهترین کیفیت است، ولی بعضی‌ها می‌خواهند تعادل را به هم بزنند و وضعیت فعلی را مخدوش کنند. ما می‌خواهیم آن را به وضعیت قبلی برگردانیم. یعنی همیشه وضعیت قبلی خوب بوده است. هیچ وضع متعالی و نمونه بهتری متصور نیست. اگر احیاناً در سینما یا سریال‌های استراتژیک فیلمی دیدید که معکوس این بود و وضع موجود را قبول نداشت و طرحی برای شرایط بهینه داشت، در واقع نقیض کاری می‌شود که در فیلم 24 شده است. هر کدام از مجلداتی که می‌بینید، مجموعاً بیش از ششصد صفحه است. عکس مربوط به مجله فصل اول نماد ابلیسی است که در جلوی کاخ سفید قرار دارد. حجم فیلم‌نامه این مجموعه تلویزیونی عظیم است و کاری است که با کیفیت بسیار بالا در جهان دیده شده و مورد قبول بدنه، عوام و عموم جامعه قرار گرفته است. هر چند این سریال خشن است و برای کودکان و به خصوص خانم‌ها اصلاً مناسب نیست و لطافت‌های مناسبی را که موافق طبع خانم‌هاست دراین سریال نمی‌بینیم، ولی عده‌ زیادی از خانم‌ها این سریال را دیده‌اند.

در مجموع چنین سریالی در ژانر سینمایی استراتژیک نیامده است که همه را سرگرم کند. آمده است تا رئیس جمهور سیاه‌پوستی را بیاورد، تهدیدهای تروریستی را به مردم آمریکا معرفی کند، به تروریست‌ها بگوید اگر شما بیایید و در خاک آمریکا دست به اقدام تروریستی بزنید حکومت آمریکا شما را شکنجه می‌کند. در این فیلم به خصوص از فصل دوم به بعد شکنجه بسیار رسمیت دارد و علناً شکنجه انجام می‌شود. هنرپیشه جک بائر، سافر لن آمریکایی نیست، بلکه انگلیسی‌الاصل است. همان طور که هنر پیشه‌های جیمز باند از انگلیس می‌آمدند و این نقش را بازی می‌کردند. وقتی یک فرد انگلیسی‌الاصل در خاک آمریکا این نقش را بازی می‌کند این نماد است که از سرزمین مادر انگلوساکسون‌ها کسی می‌آید و در دفاع از تمدن آنگلوساکسون عمل می‌کند.

این سریال جای بحث بسیار زیادی دارد. قبلاً حدود ده دوازده جلسه تا ابتدای سری7 مبسوط به آن پرداخته‌ایم. امسال هم که سری 8 در حال پخش است باز هم جای بحث دارد و باید مورد بررسی قرار گیرد. جلسه آینده به بحث راجع به سریال پریسون برید می‌پردازیم. این سریال یک سریال عمیقاً فلسفی است. دوستانی که با فلسفه افلاطون آشنا باشند می‌توانند این سریال را رمز گشایی کنند. این سریال ویژگی‌های خاص خود را دارد که آن را مورد ارزیابی و تحلیل قرار می‌دهیم.

این شانزده هفده سریالی که دوستان برای بررسی انتخاب کرده‌اند، دوستانی که دیده‌اند چه بهتر. کسانی هم که ندیدند به مرور که در جلسات اعلام می‌کنیم می‌توانند دمو یا شمای کلی از آنها را ببینند تا با بحث‌هایی که ارائه می‌شود مقداری آشنا باشند. یکی دو سریال دیگر هم هست که ژانر امنیتی دارد مثل یونیت و قهرمانان. سریال‌هایی که سبک زندگی را دنبال می‌کند مثل خانه‌داران سرسخت یا دوستان و سریال‌هایی از این قبیل را احتمالاً فرصت کنیم در ادامه بحث سریال‌هایی که ژانر امنیتی دارند به آنها بپردازیم. اما در مجموع دوره‌ای که اجداد ما در جاهایی مثل قهوه‌خانه می‌نشستند و نقالی داستان‌های شاهنامه را برایشان می‌خواند. مردم در هفتاد سال عمرشان با سه چهار داستان مثل شاهنامه یا قصه حسین کرد شبستری یا امیر ارسلان نامدار زندگی می‌کردند. بعد از آن رمان آمد و افراد رمان‌های طولانی مثل دو جلدی بینوایان ویکتور هوگو، آثار تئودر داستایوفسکی و کارهای قطور را می‌خواندند. این زمان هم گذشت و تبدیل شد به دوره‌ای که مردم همه آن آثار را در یک فیلم دو ساعته سینمایی می‌دیدند و ممکن بود در هفته یکی دو فیلم سینمایی ببینند که در سال 100-150 فیلم سینمایی می‌شد. چون امروزه کورتکس یا غشای خاکستری مغز افراد نسل بعدی پیچیده‌تر و کامل‌تر از نسل قبل از خود شده است، این قابلیت را دارند حجم عظیمی از اطلاعات را بگیرد، لذا عادی است تصور کنیم با نسلی سر و کار داریم که به طور متوسط 500 تا 1000 سریال می‌بیند.

اگر سریال‌های رسمی تلویزیون خودمان را که هر روز هر شبکه سریال دارد، فیلم‌های سینمایی‌ای را که از تلویزیون پخش می‌شود. به اضافه فیلم‌های سینمایی را که از طریق شبکه زیرزمینی از هالیوود و جاهای دیگر می‌بینید در طول سال جمع بزنید. در کنار آن میزان سریالی را که در طول سال شخصی ممکن است دو یا سه تا از آنها را ببیند که هر کدام به طور متوسط 110،120و 150 قسمت هستند و بعضی از آنها بالای 200 قسمت‌اند، در نظر بگیریم. با توجه به آنچه که گفته شد باید بپذیریم از آن دوره‌ای که اغنای کار تصویر سازی با نقالی و کارهای روحوضی در قهوه‌خانه‌ها انجام می‌شد تا جایی که رمان خوانی و بعد هم دیدن فیلم‌های سینمایی باب شد. به جایی رسیدیم که امروز سریال‌ها اشباع نسل را در اختیار دارند و حرکت بعد این است که کودکان جامعه فقط با بازی‌های کامپیوتری اغنا و ارضا می‌شوند. این روند یک دگردیسی فرهنگی به وجود می‌آورد. به خصوص دوستان جوان این مسئله را درک کنند و از این زاویه متوجه این موضوع باشند. هاضمه و معده نسل بعد خیلی بزرگ‌تر و قوی‌تر است و می‌تواند حجم بیشتری مطلب را می‌تواند در خود هضم کند. از این جهت باید این تغییر و تحولی را که در حال شکل‌گیری است مورد ارزیابی قرار دهیم و ببینیم چه مقدار از مطلبی که وارد ذهن نسل بعد شده هضم شده است و نسل بعد را نسبت به این موارد واکسینه کنیم تا بتوانند در مواجهه با چنین ادبیاتی خود را حفظ کنند و به بهترین کیفیت از محاسن این کارها استفاده کنند و مضار و مشکلات احتمالی این نوع موارد و آثار را آگاهانه کنار بگذارند.

والسلام ‌

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۱۶

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">